در شهرِ مشهد هستي و مادر نداري
شُكرِ خدا ، در بَرِ خود ، خواهر نداري
حالا كه حرفِ دختر و مادرِتان شد ...
شُكرِ خدا ، ميروي و دختر نداري
خوب است آقا لااقل لحظه ي رفتن ...
دلشوره ي گوشواره و معجر نداري
لب تشنه بينِ حُجره جان ميدهي امّا
بر حنجرِ خود اثرِ خنجر نداري
جايي نگفته پيرْهَنَت رفته به غارت
جايي نيامده كه انگشتر نداري
وقتي جوادت بر سرِ بالينت آيد ...
قطعاً به لب جز روضه ي اكبر نداري
( ايّامِ مُحسنيّه ) شد شهادتِ تو ...!
پس أشهدي جز روضه ي مادر نداري
اي روضه ات پايانِ روضه ي دو ماهه
حالا غمي جز غربتِ حيدر نداري !!!
يا رضا(ع):
در مهرباني منّتي سَرَم ندارد
شاهِ رئوف است و بجز كرَم ندارد
در صحنِ حضرتِ رضا يادِ حَسن باش
زيرا حسن چون مادرَش حرم ندارد
برچسب : نویسنده : st69a بازدید : 172