سوّمين شيرِ نَرِ شيرِ خدايي ، عبّاس
دانش آموزِ كلاسِ مجتبايي ، عبّاس
هيَجان و ضرَبانِ نينوايي ، عبّاس
همه ي آرامشِ كرب و بلايي ، عبّاس
مقتدايِ تو حسين و مرجعِ تو زينب است
روزِ ميلادِ تو ميلادِ خدايِ ادب است
آمديّ و حضرتِ اُمُّ البنين شاد شده
خوردنِ مِي فقط از دستِ تو آزاد شده
عاشقِ رويِ تو هر ( شيرين و فرهاد ) شده
هر كه شد شاگردِ تو ، يك شبه اُستاد شده
به علي ( حيدرِ كرّار ) شدن مي آيد
به تو ( عبّاسِ علمدار ) شدن مي آيد
مِهر و مَه از ديدنَت آب شود ، حق دارد
عشق از عشقِ تو بي تاب شود ، حق دارد
عكسِ تو در آسِمان قاب شود ، حق دارد
اشكِ چَشمِ تو مِيِ ناب شود ، حق دارد
آسِمان بر تو زمين گير شود ، حق دارد
كهكشان بر تو به زنجير شود ، حق دارد
اي جگر دار ترين زاده ي حيدر ، عبّاس
اي هنرجويِ تو صد ( مالكِ اَشتر ) عبّاس
اي تو از دايره ي سخن فراتر ، عبّاس
اي تو را مادرِ اربابِ تو مادر ، عبّاس
به تو سقّا شدن و دريا شدن مي آيد
( عبدِ صالح ) شدن و آقا شدن ، مي آيد
پهلوان هستي و ويران گَري ات ، زبانزد است
نحوه ي جنگيدنِ حيدري ات ، زبانزد است
اي دلآورِ علي ؛ دلبري ات زبانزد است
به خدا تربيتِ مادري ات زبانزد است
تويي آن كوهِ نمك كه از عسل شيرين تر است
خرجِ تو كرده خدا هر چه كه ذوق و هنر است
تا ز تن دو دستِ آب آورَت افتاد زمين ...
شيشه ي عُمرِ علي اصغرَت افتاد زمين
تا ز سر روسريِ خواهرت افتاد زمين ...
همه ديدند ز نيزه سرَت افتاد زمين
بي تو آنچه كه نبايد بشود ! رُخ داده
بي تو آن سه ساله زيرِ دست و پا افتاده
برچسب : نویسنده : st69a بازدید : 67