حضرت ام البنين (س)

ساخت وبلاگ

منم خادمۀ خانۀ احساس

بلاگردانِ گلهایِ گُلِ یاس

منم امُّ­ البنیــن ، کنیــزِ حیــدر

به نامِ حضرتِ فاطمه ، حسّاس

به پاداشِ نوازشهـــایِ زینب...

شدم من مادرِ حضرتِ عبّاس

همیشه گفتم و بایَد بگویم:

الا یا اهل­َ العالم ، أیها النّاس...

تمامِ هستی­ اَم ، نـورِ دو عینَم

فدایِ چشم و ابروی ِحسینم

درونِ سینه­ ام ، غوغا به ­پا شد

دلِ زهرایی ­ام بیتُ ­العــزا شد

شبی در شهر پُر نیرنگِ کوفه ...

امیرالمؤمنین ، حاجت روا شد

زِ جـــورِ همســرِ خائنۀ پَست ...

حسن ، راحت از آن مُغیره­ ها شد

حسینـم هَمــــرهِ قافلۀ دل...

روانــه جانبِ بیتِ خدا شد

شدم دلواپس و گفتم گمانَم ...

حسینم واردِ کرب و بلا شد

نِشَستَم مُنتظِر بر راه ، شاید ...

حسین و زینب کُبری بیایَد

شبی با دیدۀ تر ، نیزه دیدم

شبی عبّاس را ، بـَر نیــزه دیدم

میانِ خواب ، اشکِ من دَر آمد ...

چو بر حُلقومِ اصغر ، نیزه دیدم

به­ یادِ فاطمه ، خون گریه کردم ...

چو بر پهلویِ اکبر ، نیزه دیدم

به هر عضوِ حسینِ سر بُریده ...

میانِ تیر و خنجر ، نیزه دیدم

پریشــان گشتـم و از غم ، لَبـالَب ...

چو دیدم قامتِ کمانِ زینب

شبی قافله ای ، آواره دیدم

حَرم را خسته از نظاره دیدم

میانِ خیمه­ ای آتش گرفتـه...

رُباب و غارتِ گهواره دیدم

به دستِ ناجیبانِ حرامی ...

فقط روسری و گوشواره دیدم

سه­ ساله دختری خونین دَهن را ...

در آن شب با لباسِ پاره دیدم

اَمان از لحظۀ تعبیــرِ خوابَم

که دیدم زینبِ خانه­ خــرابَم !

+ نوشته شده در  چهارشنبه چهاردهم دی ۱۴۰۱ساعت 16:53&nbsp توسط سعید تاجیک  | 

دل نوشته های سعید تاجیک...
ما را در سایت دل نوشته های سعید تاجیک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : st69a بازدید : 89 تاريخ : سه شنبه 11 بهمن 1401 ساعت: 15:04