شب و روز شهادت بی بی

ساخت وبلاگ

آمد كه خودش جمع كند بستر خود را

(شايد كه بييند خنده ي شوهر خود را )

امروز كه كار خانه كرد و پخت و پز كرد ...

زد شانه به زحمت گيسوي دختر خود را

بانوي شكسته استخوان گفت به حيدر :

تا غسل دهد با پيروهن همسر خود را

پنهان ز عليّ و كودكان خود نموده ...

زخم گونه و صورت و بال و پر خود را

ميگفت حسن جان تو دعاكن كه نبيند ...

ديگر پسري نقش زمين ، مادر خود را

ميگفت علي خدا كند دگر نبيند ...

مردي وسط مغيره ها همسر خرد را !

از زينب خود خواست به جاي او ببوسد ...

زير حنجر برادر بي سر خود را !

با زينب خود گفت از آن شبي كه بايد ...

با دست بگيرد گره معجر خرد را !

ميگفت حسينم ، تو در آيينه ي مادر

امروز ببين شكستن دختر خود را !

+ نوشته شده در  سه شنبه ششم دی ۱۴۰۱ساعت 8:29&nbsp توسط سعید تاجیک  | 

دل نوشته های سعید تاجیک...
ما را در سایت دل نوشته های سعید تاجیک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : st69a بازدید : 82 تاريخ : چهارشنبه 7 دی 1401 ساعت: 7:15