بارالها ، اي اُميدم ، دستِ من را هم بگير
با دلی محزون رسیدم،دستِ من را هم بگیر
سفره مهماني ات پهن است و با رويِ سياه
بر سرِ سفره دَويدم ، دستِ من را هم بگیر
هر زماني رَفته ام سويِ كسي غير از شما
جز ضرر چيزي نديدم ،دستِ من را هم بگیر
اي خدايِ مهرَبان ، اي مهرَبانِ همزبان
جز تو از همه بُريدم ، دستِ من را هم بگیر
تا گرفتار شدم ، به جز خداوندِ خودَم ...
از همه طعنه شنيدم ، دستِ من را هم بگیر
خاکِ پایِ حیدرم ، با اذنِ زهرا آمدم
بينِ روضه قد کشیدم ،دست من را هم بگیر
آرزو دارم ببینم ، یک شبی با مادرم ...
صحنِ اربابِ شهیدم ، دست من راهم بگیر
دختری زد ناله عمه نیمه شب زجر آمد و
بد زد و از جا پریدم ! دست من را هم بگیر
دل نوشته های سعید تاجیک...برچسب : نویسنده : st69a بازدید : 161