شام غريبان مولا علي (ع)

ساخت وبلاگ

پر زده دلبر به سویِ دلبرَش
رفته ساقی به سراغِ کوثرَش
رویِ دستِ او بُود جایِ طناب
می چکد خونِ غریبی از سرَش
علیِ خانه نشین راحت شده ...
از نگاهِ قاتلینِ همسرَش
کاش زهرا رو نگیرد ، که علی ...
می شود خجل ز رویِ یاورَش
بعد از این سی سال ، می بیند علی ...
چهره ی زیبایِ مُحسن پسرَش
باز تابوت و کفن ، آتش زده ...
بر وجودِ زینبِ غمپرورَش
او به زهرایش رسید امّا دلَش ...
می زند شور برایِ دخترَش
دلهُره دارد که یک بارِ دگر ...
زینبَش به کوفه افتد گُذرَش
وای اگر در برِ چشمِ بی حیا ...
از سرِ زینب بیفتد معجرَش !!!

دل نوشته های سعید تاجیک...
ما را در سایت دل نوشته های سعید تاجیک دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : st69a بازدید : 161 تاريخ : پنجشنبه 23 خرداد 1398 ساعت: 3:06